خبرهای ویژه

» ایران » مثل هاجر/تجسم لبخند همیشگی، در میان ابرهای به‌هم فشرده آسمان دمشق

تاریخ انتشار : 1402/09/09 - 7:37

 کد خبر: 14273
 334 بازدید

معرفی کتاب

مثل هاجر/تجسم لبخند همیشگی، در میان ابرهای به‌هم فشرده آسمان دمشق

چشمم را به روی مسافران پرواز چرخاندم، اغلب نیروهایی بودند که به مرخصی بر می‌گشتند. به خودم گفتم: فاطمه، یک روزی آقا مهران هم بین این نیروها بود.

کتاب “مثل هاجر”

خاطرات سرکارخانم «فاطمه سادات علیزاده ثابتی» همسر “شهیدان رضا و مهران عزیزانی”

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

دوازدهم اسفند ۱۳۹۸ دلم را در دمشق جا گذاشتم و به ایران پرواز کردم. در هواپیما به حرف‌ها و قول و قرارهای آقا مهران فکر می‌کردم. قرار بود این سفر را با هم برگردیم و مثل هر سال به دوکوهه برویم. چشمم را به روی مسافران پرواز چرخاندم، اغلب نیروهایی بودند که به مرخصی بر می‌گشتند. به خودم گفتم: فاطمه، یک روزی آقا مهران هم بین این نیروها بود.
اشکم را با گوشه روسری‌ام پاک کردم. از شیشه پنجره هواپیما به زمین زیر بایم زل زدم. چراغ‌های شهرها به دل غمگینم چشمک می‌زدند. احساس تنهایی کردم. یاد روزی افتادم که تنها بودیم. به آقا مهران گفتم: «از خدا می‌خوام قبل از تو برم. اصلاً طاقتش رو ندارم.» او تسبیحش را در سجاده گذاشت. زانوهایش را در بغل گرفت و گفت: «فاطیما، من زودتر از تو می‌رم.» صندلی‌ها، شیشه هواپیما، دختربچه صندلی جلو، پدری که در خواب عمیق بود، همه را از پشت پرده اشک می‌دیدم. سرم را به شیشه هواپیما چسباندم. نگاه مهربان آقا مهران، با آن لبخند همیشگی، در میان ابرهای به‌هم فشرده آسمان دمشق، در نظرم مجسم شد. به او گفتم: «تو من رو تنها گذاشتی و رفتی. قول داده بودی با هم برگردیم.»


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : ایران , خاطرات و زندگینامه , شهدا , شهید , فرهنگی , نویسندگان کتاب انقلاب، دفاع مقدس و شهدا
ارسال دیدگاه