خبرهای ویژه
- بی چتر زیر باران / خاطراتی از حاج علی اصغر آب خضر
- تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز» منتشر شد
- از شوش تا هامبورگ
- فاتح گمنام بدر/قصه زندگی شهید حسن درویشی
- آثار حمید داودآبادی
- آثار مرتضی سرهنگی
- اشعار
- انتشارات فاتحان
- انقلاب اسلامی
- ایران
- به روایت تصویر
- بین الملل
- تاریخی
- تحلیلی
- جهان اسلام
- حمید داوودآبادی
- خاطرات
- خاطرات و زندگینامه
- دفاع مقدس
- دیگر کتاب ها
- سیاسی
- شهدا
- شهید
- صحیفه امام ره
- عملیات ها و مناطق جنگی
- فرهنگی
- مطالب خواندنی
- موسیقی
- نویسندگان کتاب انقلاب، دفاع مقدس و شهدا
- وصایا
- کتاب جنگ
- کتاب های گوناگون
- کتب تقریظ شده مقام معظم رهبری
تاریخ انتشار : 1402/10/02 - 5:09
آوازهای یک تردست/چهارده ساله ای که مرگ را به بازی گرفت
در جایی از کتاب "آوازهای یک تردست" آمده است: ستون از من فاصله گرفته بود خواستم از او خداحافظی کنم. همین طور که روی زمین افتاده بود با هر دو دستش ساق پای چیم را گرفت. سعی کردم پایم را از دستش رها کنم؛ اما محکم پایم را گرفته و به سینه اش چسبانده بود. پایم را با قدرت کشیدم او هم با پای من روی زمین کشیده شد. ستون را دیگر نمیدیدم وحشت وجودم را گرفت...
آوازهای یک تردست خاطرات
خودنگاشت عبدالرضا طرازی
ناشر: سوره مهر
:نویسنده: عبدالرضا طرازی
نقد و بررسی اجمالی
تدوین: راحله صبوری
سوره مهر
این کتاب بر اساس خاطرات عبدالرضا طرازی نوشته شده است. قصه ی کتاب به رزمنده ای اختصاص دارد که دوران نوجوانی اش را در جبهه های غرب جنوب و کردستان میگذراند. این کتاب به این ملت با عنوان خاطرات تردست اختصاص پیدا کرده که حوادث غریبی در آن روایت میشود و جالب اینکه بعد از جنگ شغل و حرفه ای این رزمنده تر دستی میباشد.
مجروح یک عکس در دستش بود آن عکس را به من نشان داد. عکس دختر کوچکش بود گفت من زن و بچه دارم تو را به خدا من را با خودت ببر
ستون از من فاصله گرفته بود خواستم از او خداحافظی کنم. همین طور که روی زمین افتاده بود با هر دو دستش ساق پای چیم را گرفت. سعی کردم پایم را از دستش رها کنم؛ اما محکم پایم را گرفته و به سینه اش چسبانده بود. پایم را با قدرت کشیدم او هم با پای من روی زمین کشیده شد. ستون را دیگر نمیدیدم وحشت وجودم را گرفت. نمی دانستم ستون به کدام سمت رفته است با پای راستم یک ضربه به دستش زدم اما باز رهایم نکرد آن قدر با پوتین به دستش زدم تا رهایم کرد عکس دخترش در دستش مچاله شده بود. هوا رو به تاریکی میرفت اگر ستون را پیدا نمی کردم با شهدا و مجروحانی که روی زمین بودند هیچ فرقی نداشتم
دفتر ادبیات و هنر مقاومت ۲۸۵ جنگ ایران و عراق خاطرات ۲۳۸
آلبوم اختصاصی عکس رزمنده دفاع مقدس و صاحب اثر کتاب آوازهای یک تردست، برادر عبدالرضا طرازی
برچسب ها : ایران , تردست , خاطرات , روایت , رژیم بعث عراق , ستون , سوره مهر , شهدا , طرازی , قصه , هنر و مقاومت , وحشت , ژوتین , کتاب جنگ , کردستان
دسته بندی : ایران , خاطرات , دفاع مقدس , فرهنگی , نویسندگان کتاب انقلاب، دفاع مقدس و شهدا , کتاب جنگ